AYP persian - تمرینات پیشرفتۀ یوگا دروس اصلی
      ayppersian.com      
           
             
             
   

تمرینات پیشرفتۀ یوگا دروس اصلی

 

 

 

 

 

بعدی | قبلی

 

 

درس 201 پرسش و پاسخ - نمایشی از یک گشودگیِ زودرسِ تاج

 

 

نویسنده: یوگانی

 

 

تاریخ: سه شنبه 27 می 2004 ساعت 3:11 بعد از ظهر

 

 

* به خوانندگان جدید توصیه می شود که خواندن مطالب را از ابتدای بایگانی دروس (درس اول، "این بحث برای چیست؟") آغاز نمایند. چرا که دروس قبل، پیشنیازی برای این درس محسوب می شوند.

 

 

پرسش: هرچند مطمئنا شما نیازی به تایید مطالبی که به اشتراک میگذارید ندارید اما به هر حال مایلم تجربۀ شخصی خود را بعنوان تاییدی بر مطالب شما مطرح سازم. :)

 

من از اوان کودکی جذبه های مختصری را تجربه میکردم، البته آنقدرها در آن عمیق نشدم تا اینکه در دهۀ 90 دچار بحرانی در زندگی شدم. بخاطر مزایای سلامت بخش مراقبه و تاثیر آن در کاهش استرس، مصمم به انجام آن شده و بی اختیار به گروه مراقبۀ کوچکی پیوستم که به آموزه های تاروت، تکامل شخصیت و "چاکراها" گرایش داشت. مطالبی که تا پیش از آن هیچگاه نشنیده بودم.

 

اولین جلسۀ مراقبۀ من با این گروهِ هم محل، کلاً تکان دهنده و وحشتناک بود... تجربۀ تصاویر رنگ و وارنگ بر روی دیوار، نورهای رنگی، توپ های رنگیِ در نوسان و آویخته از سقف، هالۀ افراد، روشن شنوایی (شنیدن اصواتِ فراحسی)، پیام هایی ویژه برای من و غیره.

 

اینک که به آن رویداد مینگرم، احساس میکنم واقعه ای تماماً مثبت بوده است. تجربۀ انوار صورتی رنگِ عشق، نمادهای مذهبی، عشق و شفقتی فراگیر (عالمگیر)... در حالیکه در آن لحظات ارزش چنین تجاربی را نمی دانستم. 

 

من راهنما و یاریگری نداشتم تا در این مسیر بر ترس خود غلبه کرده و همۀ این موارد و تجارب (دلهره آور) را متوقف کنم. خوشبختانه (یا از روی تقدیر؟) افراد خردمند و معقولی را یافتم که در این راه یاریگر من شدند. زمانی که شاگرد آماده باشد، معلم از راه میرسد. :)

 

من بیش از حد سریع پیشروی کرده بودم، تجربۀ غیب بینی، جهت دادن به انرژی، رویاهای واضح، سفر اختری، راهنماها، فرشتگان، خداوند، ادراک همۀ راه های مذهبی و عقیدتی، روشن شنوایی، روشن بینایی (دیدن انوار فراحسی)، تاریکی و شبح زدگی (رویت موجوداتی دیگر)، زندگی های گذشته و غیره که بمحض اولین مراقبه برایم رخ داد و احساس میکردم که در این زندگی برای این تجارب نیاز به آموزش نداشته و همگی آنها را از قبل آموخته ام. این تجارب صرفا "یادآوری" برای من در زندگی فعلی بود. 

 

من در راستای آموزه های "معنوی" رایجِ در زمانۀ فعلی و بویژه مغرب زمین، بطور مستمر بر روی چاکراها و خیزش انرژی در آنها از سطوح ارتعاشیِ ریشه تا تاج مراقبه میکردم. این همۀ تکنیکی بود که میدانستم و با کوندالینی و روش های شرقی نیز بیگانه بودم...

 

رشد من و تجربیاتم بسیار سریع بودند و همین امر سبب ساز مشکلات اصلی شد. چراکه به سرعت از سطح مربی خودم نیز بالاتر رفتم... که متاسفانه همین امر موجبات حسادت و بی اعتمادی آنها را فراهم ساخت. من از گروه جدا شدم و اغلب موارد احساس تنهایی و انزوا داشتم. در طی چندین ماه به سطوحی دست یافتم که آنها برای رسیدن به آن، سال ها تلاش کرده بودند. امری که برای اعضاء گروه غیر قابل قبول بود. آنها نمی توانستند بپذیرند که کسب این تجارب برای من تا چه حد "آسان" صورت گرفته است. روزهای بسیار سخت و سردرگم کننده ای برایم بود. چراکه نسبت به برخی ابهامات نیازمند یاری و پشتیبانی بودم. من پرسشی راجع به مواردی که برایم رخ میداد نداشتم بلکه صرفا از این در رنج بودم که ناعادلانه مورد قضاوت قرار گرفته و با این رویدادها درهم شکسته و سردرگم شدم.

 

بیداری خود به خودِ کوندالینی در 1995/6 نیز بحران بیشتری آفرید. آنگاه بود که به آموزه های شرقی متمایل شده و فهم بیشتری از چاکراها پیدا کردم.

 

متاسفانه مراقبه روی خیزش انرژی بسمت تاج (بجای چشم سوم)، برای سال های بسیار، مسبب همۀ این مصائب بود.

 

بدون اغراق ... اطمینان دارم که شما از معدود افرادی هستید که میتوانند چنین حالات و تجاربی را بفهمند. بدیهی است بدلیل آنچه که در زندگی های قبل بدست آورده ام، در این زندگی با چنین سطح ویژه ای تولد یافته و سال های بسیاری است که به چنین امری واقفم. فقط یافتن شخصی که بتواند این امر را بپذیرد برایم سخت پیش میرود. کسی که به من بعنوان فردی مشکوک نگاه نکرده و مرا بعنوان شخصیتی دارایِ اختلال حاد و خودشیفته نپندارد...

 

وجود شما برای من، واقعا مثل تنفس هوایی تازه و فرحبخش است...

 

همانطور که در ایمیل قبلی نیز عنوان کردم، نهایتا با تمرکز یافتن روی تنفس ستون مهره ای و آگاهی یافتن از ریشه تا ناحیۀ چشم سوم، تسکین یافتم. "بازیابی" انرژی از این طریق سخت بود اما به هر حال به انجام رسید.

 

من دیگر به هیچ عنوان به چاکرای تاج نزدیک نمیشوم اما میتوانم مور مور شدن قسمت های مشخصی از آن و یا فشاری که گاهی در آن ایجاد میشود را حس کنم ... همچنین از اصلاح موهای خود حس خوبی ندارم. هرچند موهای من بلند نیست اما احساس میکنم در پشت سرم موی دم اسبی دارم. (چنین حسی بدلیل فعالیت چاکرای تاج است - مترجم).

 

بی آنکه خیلی نگران این تجارب باشم، فقط اجازه میدهم به کار خود ادامه دهند... من بیشتر نگران تعادل و آرامش بخشیدن به انرژی درونی هستم. امری که مستلزم صرف زمان و کار بسیاری است.

 

همچنین اقرار میکنم که سال های بسیاری را به تجربۀ انرژی قدرتمند و بازخوردهایی عاطفی پرداختم که منجر به گسترش وحشت من از نزدیک شدن به ناحیۀ تاج شد و حال امید دارم که روش های جدید، در جریانِ طبیعی فرآیند بیداری آسیب زا نباشند.

 

در هفته های گذشته کار زیادی روی چاکرای قلب انجام دادم... نمیدانم چرا. من جایی خوانده ام که ناحیۀ قلب، آخرین سدّی است که گشوده میشود و میتواند بار احساسی و فیزیکی بسیاری را به تمرین گر اعمال نماید. آیا در این مورد اطلاعی دارید؟

 

من معمولا از دهان نفس میکشم و مدتی است که این تنفس بیشتر از طریق بینی شده است. تنفس غلطی که به اعتقاد من در حال بازیابی تعادل است. موردی که از آغاز این پرسش مدّ نظرم بود، نحوۀ مدیریت چاکرای تاج است. فعلا من اجازه داده ام که (این چاکرا) بطور طبیعی به فعالیت خود ادامه داده و صرفا بصورت ذهنی آن را جهت دهی میکنم که نتیجۀ آن ایجاد تعادل در انرژیِ واقع در ناحیۀ بینی و پشت زبان بوده است.

 

این موارد تماماً آزمایشی جدید برای من محسوب میشوند.

 

همچنین در اثر همین تجارب بود که فهمیدم چرا بسیاری از آموزه های یوگا و کوندالینی از دید مردم عادی مخفی نگاه داشته شده است. مگر آنکه آموزگار با تجربه ای برای یاری وجود داشته و در دسترس باشد.

 

جهان غرب به یوگا و چاکراها بعنوان شکلی از ورزش یا مراقبۀ همگانی نگاه میکند. بدون آنکه قدرت و پتانسیل این دانش را درک کرده باشد. قدرتی که تاثیر بسیار شدیدی بر حوزه های انرژی انسان بر جای میگذارد.

 

مجددا تشکر بسیار از شما برای همۀ خدماتی که به انجام رسانده اید.

 

پاسخ: ممنون بابت چنین اشتراک گذاریِ سخاوتمندانه ای که از تجربیات خود داشتید.

 

اینجا به همۀ تاییدات (و مخالفت ها) خوش آمد گفته میشود. تجربیات شما، درست با آنچه که در این مجموعه دروس عنوان کردیم مطابقت دارد، بخصوص اکنون که در حال بحث راجع به مبحثِ تاج هستیم. اجازه دهید تا چشم اندازهای گسترده تری را به صحبت های شما اضافه کنم. راهکارهایی که همسو با تعدیلات خردمندانه ای است که اخیرا به تمرین روزانۀ خود اعمال کرده اید.

 

گشودگیِ نابالغ تاج سبب سازِ رهایش انرژیِ بسیاری در سرتاسر سیستم عصبی است. امری که میتواند به آسانی ما را گرفتار یک نمایش (مصیبت بار) کند. شما در حال انجام کار بزرگی هستید تا نهایتا از چنین غوغایی رهایی یافته و به ورای آن راه یابیید. همۀ جلوه ها و حس هایی که در این میان برمیخیزند، سخت و مقاومت ناپذیرند. چنین مواردی ممکن است با ظهور هر نوع کرامت (قدرت یا سیدهی) در ما نیز تجربه شود. با سیستم عصبی ای که هنوز نیازمند پالایش بسیاری است، خیلی از تجربیات ما، رنگِ "دود" کارماهای بی شماری که در حال سوختن است را به خود میگیرد. امری که الگوی ویژه ای نداشته و اغلب بشکل تصادفی در تجارب خاصی جلوه گر میشود. بنابراین، تجربیات میتوانند ملغمه ای از واقعیت و خلاف آن باشند. تعجبی ندارد اگر گشودگیِ نابالغ و شدیدِ تاج بتواند شخص را روانۀ بخش روانی (بیمارستان) و یا بدتر از آن (تیمارستان) کند. 

 

اینجا با کشفی غیر منتظره روبرو هستیم. جلوه ها و مکاشفات، هرچند که اغلب جزئی از راه و سفر روشن بینی هستند اما شاخص اصلیِ پیشرفت در این جاده محسوب نمیشوند. در حقیقت روشن بینی میتواند حتی با اندکی از این تجارب و یا بدون حضور آنها نیز به انجام رسد. جلوه های (بصری) و الهامات مختلف در هر حد و اندازه، میتوانند با پریشان سازیِ ما موجبات توقف تمرینات را فراهم سازند. تمریناتی که تداومِ پیگیر و استوارِ در آنها است که پیشرفت را تضمین میکند. ما در این دروس، دربارۀ خصلت سردرگم کنندۀ جلوه ها، بسیار صحبت کردیم. اما تا اینجا، این مقوله را آنقدرها از منظرِ طغیان های انرژی ای که ناشی از شکوفایی نابالغ و کامل تاج است بررسی نکردیم. امری که آسان نیست، چراکه چنین عرصه ای برای خود دنیایی محسوب شده و میتواند به نهایتِ سردرگمی و پریشانی بیانجامد.

 

هیچیک از این موارد بیانگر آن نیست که جلوه ها و مکاشفات چیز بدی هستند. واقعیت این است که ما باید از مناظری که در طول جاده و سیاحت روشن بینی پدیدار میشوند، لذت ببریم. اما اگر مناظر، خود مبدل به جاده شوند، مزاحمی بیش نبوده و حواس ما را از مسیر اصلی منحرف میسازند. بواسطۀ بیداری های حاد و نابالغِ تاج، خطر اینگونه انحرافات، بیش از حدِ معمول میشود. اینگونه بیداری های طغیان آمیز تاج، گاهی اکستاتیک (بسیار خوب) و گاهی نیز جهنمی (بسیار بد) بوده و در عین حال، همیشه فریبنده و انحرافی عمل میکنند. تمرینات صحیح میتوانند بتدریج، پایانی بر پروازهای خیالی باشند که شاید در آنها درغلطیم. تمریناتی که آرامش و لذتِ واقعیت درونی، یعنی عرصۀ الهی را به روی ما می گشایند. آنگاه است که ما از منظر متفاوتی به مشاهدۀ تجارب بصریِ خویش و جلوه ها خواهیم نشست. اینگونه تجربیات، حتی ممکن است از میان رفته و ناپدید شوند. با رفتن آنها، حس پایداری از شادی و آرامش (صلح) جایگزین شده و بی ثباتی ها (از چاله به چاه افتادن ها) از میان می روند. 

 

بنابراین بواسطۀ گشودگیِ نابالغِ تاج، چه امری حادث میشود؟ آیا ما به هرچیز دست یافته و به روشن بینی میرسیم؟ خوب، هم بله و هم خیر. بله، بدین جهت که انسدادها، خواهی نخواهی در حال سست شدن هستند و خیر، بدین جهت که غوغای به پا خاسته و یگانه پنداری ما با چنین غوغایی میتواند زمینه ساز خلق مجدد کارما شود. این نوعِ عجیب و غریبی از کارما است که میتواند زندگی پس از زندگی منجر به افتادن ما در چرخۀ گشودگی های زودهنگام و خود به خود تاج گردد. اگر ما در چنین موقعیتی، کماکان به کار روی تاج ادامه دهیم، امکان همیشگی شدن چنین مصائبی وجود داشته و این پیشرفت معنوی است که از دست خواهد رفت. اگرچه حتی شاید جلوه ها و مکاشفات، ادامه داشته باشند. در اینگونه موارد، فقط مداخلۀ آگاهانۀ ما در شکل تداومِ تمرینات پایدار و تثبیت یافته است که میتواند ما را از چنین چرخه ای نجات بخشد.

 

فقط دو علامت واضح و مطمئن در ظهور روشن بینی وجود دارد. در حقیقت، فقط یک علامت مطمئن، واقعا وجود دارد، چراکه دومین علامت، بدون اولی خیلی آشکار نمیشود. اولین علامت، که مهمترین نشانۀ خیزشِ روشن بینی است، پدیدار شدنِ سکوت درونی است. نوعی هوشیاریِ درونی که بی تزلزل و سرورآفرین است. آرامشی مانا (جاودان) که در سیستم عصبی ما بیتوته میکند. دومین علامت، خیزش رسانایی اکستاتیک در سیستم عصبی است. نه اینکه ضرورتاً از جنس جلوه ها و مکاشفاتِ اکستاتیک باشد. صرفاً نوعی سرخوشیِ سادۀ اکستاتیک و نوروبیولوژیک که از طریق بدن ما به جریان (فوران) می افتد. سکوت درونی و رسانایی اکستاتیک در ترکیب با یکدیگر در سیستم عصبی، بنیاد روشن بینی را بنا میکنند. هرچقدر که این دو کیفیت بسمت یکی شدن سوق یافته و درهم بپیوندند، ملاحظه خواهیم کرد که ثمرۀ سیاحت یوگا به انجام میرسد. ثمره ای که عبارت از سُرورِ بی پایانِ اکستاتیک و برون ریزیِ عشق الهی است. امری که واقعا و بسیار ساده است. اگر از طریق این دو معیار، پیشرفت خود را ملاحظه کنیم، که با تمرینات ویژۀ یوگا به آسانی پرورش یافته و به آسانی نیز ملاحظه میشود، در مسیر صحیح خواهیم بود و بدین ترتیب میتوان هرگونه طوفان ناشی از بیداری نابالغ تاج را فرونشاند. طغیان هایی که شاید اخیرا و یا در زمان های گذشته در آن درغلطیده ایم.

 

کریا یوگیِ بزرگ قرن نوزدهم لَهیری ماهاسایا (Lahiry Mahasaya) گفته است که روشن بینی، "پیوندِ خلاء (Emptiness) با وَجد (Euphoria) است". یعنی همان اتحاد سکوت درونی با رسانایی اکستاتیک. روشن بینی چنین فرآیندی دارد. حالتی بسیار ساده. هیچ چیز دیگری لازم نیست. اگر ما غرقِ جلوه ها و مکاشفات شدیم، خردمند بوده و به آسانی به تمرینات اصلی خویش باز خواهیم گشت. تمریناتی که پرورش دهندۀ این دو کارکرد در سیستم عصبی (سکوت و رسانایی) هستند و آزادی (روشن بینی) را سبب میشوند.

 

در این مجموعه دروس، در جهت پرورش این دو وجهِ روشن بینی، بر چیدمانی از تمرینات (مختلف)، تمرکز یافتیم. دو تمرین اصلی عبارتند از: مراقبۀ عمیق (برای پرورش سکوت درونی) و تنفس ستون مهره ای (برای پرورش رسانایی اکستاتیک و تعادل یافته). تمرینات بسیارِ دیگری نیز افزوده شدند، تا بر روی پیشرفت تداوم یابنده ای که بواسطۀ این دو تمرین بنیادین شکل میگیرد، بنا شوند. همۀ آنها رویهمرفته تشکیل سیستم جامعی از تمرینات را میدهند.

 

عصب نخاعی (سوشومنا)، قلبِ پالایش و گشودگیِ سیستم عصبی است. عصبی که بین چشم سوم (آجنا) و ریشه (مولادهارا) امتداد داشته و کار روی آن، پالایش و گشودگیِ کل سیستم عصبی را بطور پیشرونده و خوشایند تضمین میکند. تمرکز همۀ تمرینات ارائه شده بطور طبیعی بر روی گشودگی و پالایش چشم سوم تا ریشه در عصب نخاعی است. امری که ما را قادر میسازد تا از فروافتادن در گشودگیِ نابالغ تاج در امان بمانیم. هرچند که در طی همۀ این تمرینات نیز، غیر مستقیم به تحریک و گشودگیِ تاج میپردازیم. آنگاه زمانی فرا میرسد که میتوانیم مستقیما به سراغ تاج برویم. وقتی چنین مرحله ای از راه رسید، گشودگیِ اضافه بر سازمانِ تاج، گرد و خاکی به پا نکرده و منجر به جلوه ها و مکاشفات بسیار (افراطی) نیز نخواهد شد. چرا؟ چون، دودِ کارمیکِ بسیار کمتری در پیرامون سیستم عصبی پالایش یافتۀ ما معلّق خواهد بود و بدین ترتیب، جلوه های به تجربه درآمده، علیرغم عمقی که دارند، آنقدرها افراطی، حاد و مقاومت ناپذیر نبوده و موجبات سردرگمی تمرین گر را فراهم نخواهند ساخت. خلاصه اینکه، گشودگی تاج در زمان صحیح خود، هیچگونه برون ریزی و اغتشاشی به پا نمیکند. بلکه به منبعی از سرور اکستاتیک و عشق الهی تبدیل شده که به روی دنیا تابیده میشود.

 

چنین وضعیتی، یک گشودگیِ بالغِ تاج محسوب میشود. بلوغی که سیستم عصبی (پالایش یافته و بالغ)، منشاء آن بوده و حقانیت آن را رقم میزند. تجربه ای که در عین حال بسیار هم ساده و بی آلایش است.

 

خلاصه بگویم، بنظر من، شما با آغاز تمرین تنفس ستون مهره ای کار بسیار درستی کردید. تنفس ستون مهره ای علاوه بر اینکه تمرینی عالی و همگانی (جهانی) برای تثبیت انرژی های خودرایِ کوندالینی است، بلکه تمرینی پایه برای پرورش رسانایی اکستاتیک در عصب نخاعی (بین چشم سوم تا ریشه) نیز محسوب میشود. بیداری چشم سوم (آجنا) از این طریق گامی رو به پیش است. من شما را به انجام تمرین مراقبۀ عمیق نیز تشویق میکنم. پرانایاما، با همۀ منافعی که دارد، عمیق ترین سطح از سکوت درونی در سیستم اعصاب را پرورش نمیدهد. به همین منظور است که ذهن باید هر روز بطور اصلی به سکون (بی تلاطمی) کشانده شود. امری که با مراقبۀ عمیق ممکن میشود.

 

در مورد تنفس از طریق دهان یا بینی، معمولا تنفس از بینی (اگر با فشار و تقلا همراه نباشد) بهتر است. چراکه جنبه های مهمی از نورولوژی معنوی ما در گذرگاه های بینی و سینوس ها واقع شده و تنفس از بینی در حین تنفس ستون مهره ای، این جنبه ها را تحریک میکند. کاری که سایر تمریناتِ "هدفمند" ارائه شده در این مجموعه دروس نیز انجام میدهند. تمریناتی مثل: شامباوی، یونی مودرا کومباکا، کچاری مودرا و باستریکا پرانایاماها.

 

پس از آنکه شما بواسطۀ تمرینات محوری (اصلی) به توسعۀ میزانی از ثبات و راحتی (بین چشم سوم تا ریشه) پرداختید، از نظر من، ترس شما از ناحیۀ تاج فروکش خواهد کرد. تاج صرفا ناحیه ای خواهد شد که میتوانید گاه گاهی آن را لمس کرده و ببینید چه اتفاقی آنجا رخ میدهد. تا زمانی که هرآنچه شما در این ناحیه انجام میدهید به ثبات نرسد، "تمرینی" روی تاج انجام نخواهد شد. امری که در دروس قبلی نیز شرح شد. هیچ نیازی به عجله برای رسیدن به ناحیۀ تاج (و تمرینات آن) نیست. چون، تاج قلمرویی است که هر زمان با خودِ مراقبه، تنفس ستون مهره ای و بقیۀ تمرینات هدفمند و پیشرفتۀ یوگا نیز به شکلی ایمن در حال گشودگی است.

 

بله، من نیز شنیده ام که "قلب آخرین مانع است" (که در راه یوگا و معنویت) گشوده میشود. امری که به نظر من، پیچیده تر از این حرف ها است. در این مجموعه دروس، ما با کار روی قلب شروع کردیم، چرا که اشتیاق موتوری است که همۀ یوگا را به پیش میراند. اشتیاقی که در جهت گشودگیِ معنوی، تشدید و جهت دهی شود، باکتی نام دارد. عرصه ای که تماماً روی قلب کار میکند. خود تمرینات نیز، روی قلب تاثیر داشته و در هر مرحله از مسیر منجر به افزایش باکتی میشوند. بنابراین قلب، در همراهیِ با بقیۀ سیستم عصبی، هر زمان در حال گشودگی است. سپس، خیزشِ رسانایی اکستاتیک آغاز گشته و ما در مواجهه با اکستاسیِ بسیار و ظهور لذات درونی، در عشق درونی ذوب (گداخته) میشویم. این یعنی گشودگیِ بیشتر قلب. نهایتا وقتی شیوا (سکوت) و شاکتی (اکستاسی) درهم می پیوندند، مستقیما به تاج ورود می یابییم. آنگاه است که همۀ موانع فرو ریخته و قلب در سرتاسر ادامۀ راه، به فورانی از عشق ناب الهی دچار میشود. شاید چون آخرین گام ها در یوگا به قلب منتهی میشود، باعث شده بگویند "قلب آخرین سد و مانع" است. اما حقیقت آن است که (فرآیند) یوگا با قلب شروع شده و در هر مرحله از مسیر آن، قلب در حال گشودگی است و یوگا با قلب نیز پایان میپذیرد. بدین ترتیب است که ما نهایتا تجلی و بیانی از عشق الهی در زمین خواهیم شد. و مادامیکه به تمرینات یوگا بپردازیم، پالایش و گشودگی سیستم عصبی، هموار و خوشایند پیش رفته و در تمامی مراحل گشودگی قلب، از هجمۀ عواطف و برون ریزی های احساسی (آسیب زا) در امان خواهیم بود. قلب، بدین طریق ما را ندا داده و بدین شکل گشوده میشود.

 

اگر در قلب ناراحتی (غیر پزشکی) ایجاد شود، نشانه ای از انرژی نامتعادل است و ما برای از میان بردن آن باید که به (ادامۀ) تمرینات خود پناه برده و اصل خودگامی را به خوبی رعایت کنیم. یوگا، جادۀ لذت است، نه عرصۀ ترس و ناراحتی. پس همیشه باید به نوعی تمرینات را بکار گیریم که منجر به پرورشِ پیشرفت خوشایند و تجارب لذتبخش شود. این همان راهی است که همیشه شما را به ادامۀ آن تشویق و ترغیب میکنیم. راهی که فطعا به مقصد می انجامد.

 

مخفی نگاه داشتنِ تعالیم یوگا، شاید در ازمنۀ قدیم امر مبارکی محسوب میشد اما فکر نمیکنم برای زمانۀ فعلی کار درستی باشد. این روزها افراد بسیاری با اشتیاق شدیدِ به پروردگار و تمرینات (روحی)، به تکاپو و تحقیق مشغولند. بیشتر این افراد دارای تجربیات بی اختیارِ (خود به خودِ) معنوی هستند. شکوفاییِ جهانیِ معنویت هیچ نیازی به اندک سنت های باطنیِ سرّی که معارف مهم (معنوی) را در قبضۀ احتکار خود درآورده و آن را در لفاف حفاظتیِ بسیار پیچیده اند ندارد. ما در میانۀ گذاری فراگیر در رشد آگاهیِ جهانی هستیم. اینک زمان آن فرا رسیده تا هرکس برای پالایش و گشودگیِ ایمن و موثرِ سیستم عصبی خود، به ابزارهایی کامل دسترسی داشته باشد. هدفی که این مجموعه دروس برای آن ارائه شده است.

 

امید دارم که همۀ شما با تداوم راه انتخابی خویش در جادۀ معنوی به موفقیت دست یابیید. خوشحالم که اینجا هستید و امید دارم این مجموعه دروس یاریگر مداوم شما باشد.

 

 

استاد در درون شما است.

بعدی | قبلی

 

 

 

  ayp


ayp ayp ayp
ayp ayp ayp

دروس کلیدی
 
             
             
             
   


ayp ayp ayp ayp ayp ayp ayp